مرد همسایه گویا همسرش را میزد، صدای داد و کوبیدن و فرو ریختن میآمد؛ هیچکدامشان را دوست ندارم.
نشستم پشت چرخ.
تمرکز ندارم، سه بار کمر دامن را دوختم و شکافتم. خاموشش کردم و ماندم. صورتم را در پس دستانم پنهان کردم و روز قبل تکرار شد.
_دارم فرو میریزم.